شفیعی کدکنی، چراغِ روشن و آیینۀ شفافِ روزگار ما

به گزارش وبلاگ ورزشی 90، ویژگی ممتاز محمدرضا شفیعی کدکنی این است که در عین پژوهشگری در بالاترین رتبه، شاعر شوریده هم هست و در عین سیر در عالم خیال، از جامعه و سیاست، غافل نیست.

شفیعی کدکنی، چراغِ روشن و آیینۀ شفافِ روزگار ما

به گزارش وبلاگ ورزشی 90، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: گوهر یگانه ای به نام محمدرضا شفیعی کدکنی روز نوزدهم مهر 1398 خورشیدی هشتاد ساله شد. جوانی در هیأت یک پیر؛ چندان که در جوانی به سببِ بسیار دانی، انگار پیری بود در هیأتِ جوانی.

80 ساله شدن او را نمی توان باور کرد اما واقعیت دارد. چون زمان به تندی می گذرد و به تعبیر بامداد شاعر، موجِ سنگین گذرِ زمان است که در ما می گذرد.

در بیان صندلی استاد شفیعی کدکنی بسیار گفته اند و فراوان می توان نوشت اما شاید همچنان گویاترین وصف برای او همانی باشد که بدیع الزمان فروانفر زیر برگۀ پیشنهاد استخدام او پس از دریافت دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران و درست 50 سال پیش و در حالی که شفیعی تنها سی سال داشت، نوشت: احترامی است به فضیلت او.

آوازۀ شفیعی چنان افتاد که دانشگاه های آکسفورد (انگلستان) و پرینستون (آمریکا) نیز از او برای تدریس و پژوهش، دعوت کردند.

شفیعی کدکنی اما هیچگاه در برج عاج استادی یا روشنفکری ننشسته و در گفتار و رفتار و حتی پوشش، چونان شاعران و دانشجویان زندگی نموده است و مگر شاعری زبردست و همیشه جویای دانش نیست؟

با این که پژوهش های فراوان دارد و در این عرصه به کسانی چون دکتر زرین کوب پهلو می زند اما به خاطر دفتر شعر در کوچه باغ های نِشابور نزد کثیری بیشتر به عنوان یک شاعر شهرت دارد:

حسرت نبَرم به خوابِ آن مُرداب

کآرام درونِ دشتِ شب، خفته است

دریایم و نیست باکم از توفان

دریا، همه عمر، خوابش آشفته است...

شفیعی کدکنی بی هیچ اغراق و مجامله، دریاست و با وجود توفانی که درون او موج می زند آرام می نماید.

او البته برای تفکیک شخصیت آکادمیک و علمی و دانشگاهی و به سیاق آن چه در دهۀ 40 رایج بود نام شاعرانه م. سرشک را برای اشعار خود برگزید مانند اخوان ثالث که م. امید و شاملو که الف. بامداد یا هوشنگ ابتهاج که ه. الف. سایه را اما شهرت اصلی چنان بود و هست که اشعار با نام شفیعی کدکنی بیشتر شناخته می گردد تا م. سرشک.

او ابتدا با غزل شروع کرد و طبیعی است که زاده و بالیدۀ خراسان به شاعران خراسانی علاقه مند باشد:

به جان جوشم که جویای تو باشم

خسی بر موج دریای تو باشم

تمام آرزوهای منی، کاش

یکی از آرزوهای تو باشم

صاحب نظری چون عبدالحسین زرین کوب شعر او را چنین توصیف می نماید: شعر، شعر جوهردار و شعر بی نقاب، همین است. دستمریزاد، دوست عزیز!

از کارهای درخشان این استادِ واقعاً استاد، تصحیح اسرارالتوحید و مصیبت نامه و منطق الطیر است و در توان و شیوایی شیوۀ تدریس او همین بس که دانشجویان رشته های دیگر هم مشتاق کلاس های او بودند و از تصاویر خاطره انگیز همان هاست که استاد نشسته بر میز و داشجویان همه جا نشسته و سراپا گوش اند.

ویژگی منحصر به فرد شفیعی این است که در عین پژوهشگری در بالاترین رتبه، شاعری شوریده است و در عین سیر در عالم خیال از جامعه و سیاست، غافل نیست چندان که می گوید عصر 28 مرداد 1332 که خبر کودتا را شنید چنان گریست که تا آن روز نگریسته بود.

این که هم به معنی دقیق کلمه کلاسیک باشی و هم مدرن، هم شیفتۀ نثر و شعر کهن و مسلط به شعر نو، هنری است که از کمتر کسی برمی آید و شفیعی کدکنی چنین است.

در میانۀ دهۀ 60 دو - سه بار تنها توفیق حضور در کلاس های او دست داد و از خاطر نمی برم که در نوبت نخست، نمی توانستم باور کنم آن مرد جین پوشیده و جوان که من به گمان دیگری با او سخن گفته بودم همان شفیعی کدکنی باشد.

دربارۀ او جان کلام و حق همان است که دکتر زرین کوب گفته است: کمتر دیده ام محققی راستین، در شعر و شاعری هم پایه ای عالی را احراز کند و خرسندم که این استثنا را در وجود آن دوست عزیز کشف کردم.

خراسان، سرزمین زبان و ادب پارسی است و مردانی چون دکتر شفیعی کدکنی این سامان را نیز در دنیا پرآوازه نموده اند. زادۀ کدکنِ تربت حیدریه که در تهران و اروپا و آمریکا هم هویت خود را فراموش نکرد و تا کار پژوهشی و علمی خود را به اتمام می رساند، به میهن بازمی گشت و با این حال این گونه هم نبوده که به هر وضعیتی تن دهد.

محبوبیت و ارتباط با اهل موسیقی نیز از نکات جالب و دیگر کارنامۀ شفیعی است. کافی است به یاد آوریم شعر مهربان تر از برگ او را که محمدرضا شجریان با همراهی همایون شجریان اجرا نموده و حسین علیزاده و کیوان کلهر نوازندگان آن بوده اند.

بعضی از اشعار او مانند سفر به خیر نیز به ضرب المثل بدل شده است:

به کجا چنین شتابان

گَوَن از نسیم پرسید

دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری؟

ز غبار این بیابان

همه آرزویم اما

چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان

به هر آن کجا که باشد

به جز این سرا، سرایم

سفرت به خیر اما

تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت

به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها، به باران

برسان سلام ما را

برسان سلام ما را...

برای کسانی که جنبه شاعرانۀ شفیعی را بیشتر دوست می دارند و جدای اشعار مایل اند به بهانۀ شعر با نگاه تحقیقی او نیز آشنا شوند بهترین و گویاترین و شیرین ترین کتاب با چراغ و آینه است که در همان شروع به نقل از آبرامز می نویسد: دو راه برای روشنگری وجود دارد: یا شمعی شدن یا آیینه ای که روشنی شمع را بازمی تاباند و شفیعی کدکنی، شمع و آیینه یا چراغ و آیینۀ روزگار ماست و خوشا بر ما که همروزگار اوییم...

منبع: خبرگزاری ایسنا

به "شفیعی کدکنی، چراغِ روشن و آیینۀ شفافِ روزگار ما" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "شفیعی کدکنی، چراغِ روشن و آیینۀ شفافِ روزگار ما"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید